مرد جوان با موتورش جلوي زن پيچيد. زن جوان مسيرش را عوض كرد. مرد دور زد و او را دنبال كرد. زن به سمت ديگر پل رفت. مرد راهش را سد كرد و اجازه رفتن به او نداد. زن نگران به سويي ديگر روانه شد و مرد هم دوباره به دنبال او. و اين قصه همچنان تكرار شد. و دخترك زيبا جلوي پدر بر روي موتور نشسته تماشايشان مي كرد. مبهوت و هاج و واج!
صداي جيغ زن نگاهها را به سمت آنان متمركز كرد. زن به مرد مي گفت كه رهايش كند و برود اما فايده اي نداشت. زن شروع به دويدن در مسير كنار رودخانه كرد. مرد از موتور پياده شد و به سمتش دويد. زن هم دويد. بالاخره دست مرد به او رسيد. از خجالت رويم را برگرداندم تا آنچه اتفاق مي افتد را نبينم.
مرد جوان با موتورش جلوي زن پيچيد. زن جوان مسيرش را عوض كرد. مرد دور زد و او را دنبال كرد. زن به سمت ديگر پل رفت. مرد راهش را سد كرد و اجازه رفتن به او نداد. زن نگران به سويي ديگر روانه شد و مرد هم دوباره به دنبال او. و اين قصه همچنان تكرار شد. و دخترك زيبا جلوي پدر بر روي موتور نشسته تماشايشان مي كرد. مبهوت و هاج و واج!
صداي جيغ زن نگاهها را به سمت آنان متمركز كرد. زن به مرد مي گفت كه رهايش كند و برود اما فايده اي نداشت. زن شروع به دويدن در مسير كنار رودخانه كرد. مرد از موتور پياده شد و به سمتش دويد. زن هم دويد. بالاخره دست مرد به او رسيد. از خجالت رويم را برگرداندم تا آنچه اتفاق مي افتد را نبينم.